مرتضی روحانی
مرتضی روحانی

راه من یا راه او؟

راه من یا راه او؟ دیشب خواب جالبی دیدم. خواب دیدم توی دانشگاه تهران روبه روی دانشکده ادبیات یکی از آقایان که روحانی نیز هستند در حال صحبت کردن با فرزندشان هستند. لازم هم نیست بگویم که فرزند شباهت خاصی به پدر نداشت . هر دو از اینکه یکدیگر را در ملأ عام ملاقات کرده بودند خجالت زده بودند. پسر احتمالا جلوی دوستانش خجالت می‌کشید که پدری آخوند ـ ولو عالم درجه یک ـ داشته باشد و پدر هم احتمالا خجالت می کشید از اینکه فرزندش موی بلند دارد و شلوار لی پوشیده است ـ محض اطلاع دوستان بگویم که هیچ دوست دختری در خواب وجود نداشت و دوستان جناب آقازاده همگی از جنس مذکر بودند!!!ـ اما نکته مهم خواب اینجا نبود ؛ بلکه اینجا بود که : پس از اینکه پدر و پسر کمی با یکدیگر صحبت کردند، پدر کتابی از کیفش در آورد و به پسر داد و گفت: از آنجایی که مادرتان دوست دارد شما راه برادر شهید ایشان را ادامه دهید فکر کردند خوب است که در سالروز شهادت ایشان که امروز باشد هدیه ای به شما بدهند تا یاد ایشان زنده باشد!!!                                                               *** این مساله به نظرم یکی از مهمترین عوامل در ناموفق بودن تربیت مذهبی است که انسان ـ بخوانید والدین ـ دائم در گوش طرف اسم یک نفر را به عنوان الگو زمزمه کند و اگر دید این زمزمه کردن جواب نداد آن را به زور به چشم طرف فرو کنند به امید آنکه آن را نصب العین خود قرار دهد. در برخی از خانواده های مذهبی این مساله را تا لباس پوشیدن کودک نیز تسرّی می دهند و مثلا شلوار جین پوشیدن را برایش نامناسب می دانند و درگوش کودک 7-8 ساله می گویند:« این لباس در شأن تو نیست، تو که نباید مثل بقیه بچه ها باشی،تو نوه فلانی هستی!!!» اینگونه رفتار کردن ، علاوه بر آنکه غالبا نتیجه معکوسی در تربیت مذهبی افراد دارد دارای آفت بزرگتری نیز هست و آن اینکه به توانایی‌های ذاتی شخص اجازه بروز نمی‌دهد تا شخص بتواند براساس آن راه خود را انتخاب کرده و در آنچه که علاقه دارد پیشرفت کند. این مساله علاوه بر آنکه از بروز استعداد شخص جلوگیری می کند غالبا به خاطر آنکه با مقوله سعادت ـ عاقبت به خیر شدن ـ گره می‌خورد بر تربیت مذهبی کودک نیز اثر سوء می‌گذارد. به عنوان مثال، فرزند آیت اللهی را در نظر بگیرید که می‌خواهد وارد ساحت بازیگری یا موسیقی شود. در ابتدای کار آنقدر می‌گویند این در شأن تو نیست و فلان و بهمان و از سوی دیگر پس از آنکه این حرفها نتیجه نداد به علت شکافی که در بین طرفین افتاده شخص از ساحت خانواده و بستر مذهبی آن نیز فاصله می‌گیرد. اینگونه می‌شود که بسیاری از کسانی که با پیش زمینه‌ای مذهبی وارد این عرصه ها شده اند پس از اندک مدتی به خاطر دفع خانواده‌ها و جذب لاابالی گونه طرف مقابل رنگ باخته و دیگر مذهبی باقی نمی‌مانند.  

نظری ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code